درد عشقی کشیده ام که مپرس ...زهر هجری چشیده ام که مپرس ...
اعتقادم به تو دیرینه است! بیرق پر از شور و شعور من ، هیئت الرضا(ع)!
که تقدس خاصی برایم داری ...تویی که مرا به صحرای مملو از تابش حرارت آفتاب عشق و محبت اهل بیت (ع) ، پر از گرمای ناز و خوشایند روضه ها می بری ...
بیرق من !
تو فراتر از زمان و مکانی ، کی خواهند فهمید قدر تو را؟ تو مرا تصحیح و بنا نمودی ...
جرعه ای از پیمانه ات ، مرا در وادی می خوری ، آزاد و رها می کند ...
بیرق من !
تو مرا به اصلم می رسانی و محو وصالم می کنی ... بیقرار و واله ترم می کنی و بیشتر شیدایم می کنی ، زیرا در کنار تو به جانان نزدیک ترم ...
بیرق من !
ولایت دوستی را در تو فهمیدم ... در پهنای تو که به وسعت دنیاست ، به دور شمع وجود حسین (ع)چرخیدم و سوختم... اول کلام تو ، آغاز سخن تو ، سخن عشق بود ... تو را تحلیل نتوان کرد ... با تو لحظه به لحظه به هدف نزدیک تر می شوم (همان تقرب) و دارای درجات ... در تو با خیال معشوق ، عشق بازی می کنم و در تو گاهی فاصله کم می شود تا جایی که با تمام وجود حس می کنم ، در تو زیبایی ها را لمس می کنم و در آغوش می کشم ، با همین تفاوت هاست که تو را دوست دارم... در تو اشک ها جاری شود و منظره وصف ناشدنی بر جای می ماند ... در امر خیر باید عجله کرد و درنگ جایز نیست ، شاید حادثه ای دیگر مرا از تو باز دارد و حسرت رسیدن را بر دلم بنشاند...
تو را دوست دارم هیئت من!
سخن عشق را در تو شنیدم... که می دانم عشقی که حرکت نیافریند و عمل نزاید،عشق نیست بلکه تعشق است ... اعتقادم به تو فراتر از اینهاست ، با تو در مسیر حرکتم ...عجبا این چه سری است که در تو نهفته است... از با تو بودن آرامشی در وجودم ایجاد می شود ... وای از عافیت طلبانی که هیچ مسئولیتی جز نقد تو ندارند ...
تو را بنا می کنیم ... تو جاودانه ای و مکتبت هم درست ... تقدیر خداوند هر آنچه باشد آن خواهد شد ... نمی گذارم آرامشی که در تو دارم مورد دستخوش قرار گیرد ...
بیرق من ! هیئت من ! هیئت الرضا(ع) ...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: